میان دیدن و بودن
(( سواد وحشت کشتارگاه و سایه تیغ
وبیم رستن فواره های خون...))
(( آری
ولی
چرای بره نوباوه را نظاره کنیم
به واحه های علف .
دراین سترگ بیابان
عجیب گیتی هموارمی تواندبود،
عجیب کوچک و خوشبخت ...))
(( ولی سپیده دندان گرگ درراه است ...))
(( به آب و سبزه بیندیشیم ،
به مهربانی عصر...))
تهران- 26 بهمن 1345